در سال 2010، موسسه مککنزی پژوهشی را در زمینه نوآوری و تجاریسازی با حضور 2240 شرکتکننده انجام داد که نتایج جالبی را در بر داشت: 84 درصد از مدیران عنوان کردند که نوآوری برای استراتژی رشد سازمانشان از اهمیت فوقالعاده بالایی برخوردار است، با این حال تنها 13 درصد از آنها عنوان کردند که مراکز نوآوری کارآمدی دارند و 13 درصد نیز از برونسپاری فعالیتهای تحقیق و توسعه و نوآوری به مراکز دیگر رضایت داشتند.
در سال 2013 نیز موسسه PwC در گزارشی اعلام کرد که سه چهارم مدیرعاملان نوآوری را حداقل به اندازه اثربخشی عملیاتی مهم میدانند. در این گزارش همچنین عنوان شده بود که 93 درصد مدیران ارشد معتقد هستند که رشد ارگانیک از طریق نوآوری میتواند سهم عمدهای در رشد درآمد آنها داشته باشد. از این دست پژوهشها زیاد هستند و تقریباً تمام آنها یک یافته مشترک دارند: نوآوری برای رشد سازمان حیاتی است اما مکانیزمهای سازمانهای مختلف برای اجرای نوآوری رضایتبخش نیستند. بنابراین بهنظر میرسد باید مکانیزمهای نوآوری دچار یک رنسانس جدی شوند. اما برای این کار ابتدا لازم است برخی از افسانههایی که با نوآوری مرتبط شدهاند و مسیر آن را به اشتباه تغییر دادهاند، مورد بررسی قرار دهیم. به عبارت دیگر، رنسانس نوآوری در قدم اول نیازمند آن است که تعاریف و مفاهیمی را که به اشتباه مترادف با نوآوری در نظر گرفته شدهاند، از چارچوب مفهومی نوآوری حذف کنیم. به طور کلی، نوآوری معمولاً مترادف با اختراع، خلاقیت و تکنولوژی در نظر گرفته میشود که در ادامه به تفاوتهای نوآوری با هر یک از این موارد اشاره میکنیم.
اختراع، نوآوری نیست
شاید یکی از مهمترین سوءبرداشتهایی که در زمینه نوآوری صورت میگیرد این است که آن را مترادف با اختراع در نظرمیگیرند. نوآوری، وارد کردن یک محصول، خدمت یا فرایند واقعی به بازار است. بسیاری از نوآوران موفق چیزی را اختراع نکردهاند. والتدیزنی انیمیشن را اختراع نکرد؛ استیو جابز رایانههای شخصی را اختراع نکرد؛ هنری فورد هم اتومبیل را اختراع نکرد بلکه تحتتاثیر تمرکززدایی در خط تولید شرکت بنز قرار گرفت. فورد از کارخانجات بستهبندی گوشت نیز بازدید کرد و به این فکر افتاد که میتوان خودرو را هم مثل فرایند فرآوری گوشت روی یک خط مونتاژ در حال حرکت تولید کرد. سام والتون (موسس فروشگاههای زنجیرهای والمارت) سوپرمارکت را اختراع نکرد و به طریق مشابه میتوان از بسیاری از نوآوران موفق دیگر نیز نام برد.
خلاقیت، نوآوری نیست
یکی از جملاتی که معمولاً زیاد میشنویم این است که “من ایدههای زیادی دارم، پس فرد نوآوری هستم.” این نتیجهگیری کاملاً اشتباه است. اگر شما ایدههای زیاد و خوبی دارید میتوانید بگویید فرد خلاقی هستید اما تا زمانی که آن ایدهها اجرایی نشده و به واقعیت مبدل نگشتهاند، نمیتوانید بگویید نوآور هستید. خلاقیت قابلاندازهگیری نیست، اما نوآوری را میتوان به صورت کمّی محاسبه کرد. همچنین خلاقیت با هیچگونه ریسکی همراه نیست. شما میتوانید صدها، هزاران و حتی میلیونها ایده جدید ارائه دهید بدون آنکه لازم باشد ریسکی را به جان بخرید. در حالیکه نوآوری همراه با ریسک است زیرا اجرایی شدن ایدههای خلاقانه همواره با این ریسک همراه است که بازار آنها را پس بزند.
تکنولوژی، نوآوری نیست
افرادی که با تکنولوژی سر و کار دارند و از آن به خوبی سر درمیآورند را نیز میتوان الزاماً افراد نوآوری دانست. در تماس مستقیم با تکنولوژی بودن خیلی خوب است اما اینکه شما ساعت هوشمند اپل را به دست خود ببندید بدین معنی نیست که فرد نوآوری هستید. تکنولوژی در حقیقت میتواند وسیله یا روشی جهت کمک به نوآور بودن باشد.